مست آن جام اقاقى شد دلم، بىخود از چشمان ساقى شد دلم،
باز این دل عشقبازى مىکند، عاشقانه تکنوازى مىکند،
چون که مست از ساغر یاقوتىام، وامدار چشم آن لاهوتىام.
والهام سرگشته در صحراى درد، شیعهام سرمست از صهباى درد،
تا ابد دست من و جام الست، تا ابد چشمان اشکم مست مست
برادر وخواهرم!عیدت مبارک
غدیر بود رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم : برادر !عیدت مبارک.
پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود!!!
به ابن سکیت گفتیم: علی! هیچ نگفت.نگاهمان کرد و گریست.زبانش را بریده بودند.!!!
خواستیم دست های میثم را بگیریم
و بگوییم: سپاس خدای را که ما را از ممتسکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد!
دست هایش را قطع کرده بودند!!!
گفتیم: یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم.
سیدی! کسی از بنی هاشم!
جسدهایشان درز لای دیوارها شده بودو چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود!
زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران بر پا در کنج زندان ها نماز می خواندند.
فقط همین نبود که میان بیابان بایستد.
رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کنند که ماندگان برسند.
فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالارود.
صدایش کند و دستش را بالا بگیرد.
فقط گفتن جمله ی کوتاه( علی مولاست) نبود.کار اصلا این قدرها ساده نبود.
فصل اتمام نعمت ،فصل بلوغ رسالت . فصل سختی بود.
بیعت با علی علیه السلام مصافحه ای ساده نبود.
مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه ی سه حرفی باید کشید.
ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق سخت گیر بود.
این روزها ولی همه چیز آسان شده است.
این روزها ( علی مولاست) تکه کلامی معمولی و راحت است.
اگر راه میشود به همه ی تیرک ها ی توی بزرگراه تراکت سال امیرالمومنین زد
و روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت: علی!!!
اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم میشود این کلمه را تکرار کرد و تکرار،
حتما جایی از راه را اشتباه آمده ایم.
شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم وگرنه با او!؟
کار حتما سخت بود ، صبوری بی پایان بر حق،تاب آوردن عتاب هایش حتما سخت بود.
آن « مرد ناشناس» که دیروز کوزه ی آب زنی را آورد صوررتش را روی آتش تنور گرفته:
(( بچش! این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده!)) .
این(( مرد ناشناس)) سر بر دیوار نیمه خرابی درد ل شب دارد می گرید:
((آه از این ره توشه ی کم!آه از راه دراز!))
و ما بی آن که بشناسیمش همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم
و تمرین می کنیم که با نامش شعر بگوییم خط بنویسیم
آواز بخوانیم و حتی دم بگیریم و از خود بیخود شویم.
عجیب است!!!
مرد هنوز هم (( مرد ناشناس)) است…
چشم هایم را در گلدان انتظار کاشته وگوش هایم رابه زنگ درخانه سپرده فکر کنم زنگ خانه راانتــــــــــظار خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــراب کرده است.
اگه تمام عالم را جستجو کنی ، دوستی هم چون امام عصر « علیه السلام » نمی یابی که :
هر چند به یادش نباشی ، تو را از یاد نبرد ؛
هرچند او رها کنی ، تو را رها نکند ؛
هر چند او جفا کنی ، از عطا دریغ نورزد ؛
هر چند در حقش دعا نکنی ، به درگاه خداوند برایت دعا کند ؛
هر چند از او گریزان باشی ، از تو روی بر نگرداند ؛
هر چند موجبات رنجش او را فراهم کنی ، رنجوری تو را بر نتابد ؛
هر چند به او سر بلندی نیفزایی ، او سبب افتخار و بزرگی تو باشد ؛
اگر از حال او بی خبر باشی ، از احوال تو بی خبر نماند ؛
اگر تو حضور او را درک نکنی ، همیشه و هر جا همراه تو باشد ؛
اگر از ارتباط با وی خودداری کنی ، خود به تو پیغام دهد ؛
اگر از او دفاع نکنی ، تو را بی پناه مگذارد ؛
اگر هزاران مرتبه قلبش را شکسته باشی ، باز عذرت را می پذیرد ؛
اگر بارها زیاد نقض میثاق کرده باشی ، راه بازگشت به سویت نبندد ؛
اگر تو او را دوست نداری ، او تو را دوست دارد ؛
اگر تو امانت دار شایسته ای برایش نباشی ، او امین و راز نگه دار تو باشد ؛
اگر تو او را یاری نرسانی ، او پشتیبان و یاور تو باشد ؛
اگر کوچکترین خدمتت را به رخش کشی ، بزرگترین لطفش را به رویت نیاورد؛
... و اینها همه در حالی است که هیچ نیازی به تو ندارد و به عکس ، تو سرا پا نیاز و احتیج
امتحان اسکندر
ارسطو مربی اسکندر بود ، پس ار آن که کاملا او را تربیت کرد و تمامی علومی که لازم بود به او یاد داد ، یک روز در مجلسی که جمعی از علما و حکما بودند از اسکند سوالاتی پرسیده شد اسکندر هم به تمام آن سوالات جواب های درست داد . ولی ارسطو به جای تحسین و تشویق او را شدیدا توبیخ و سرزنش کرده و او را به جهل و نادانی نسبت داد . اسکندر نوجوان از این عمل شدیداً ناراحت شد و از استاد خود رنجید . حضار مجلس از سرزنش های بی مورد و بی جای استاد تعجب کرده و در مقام اعتراض از او پرسیدند : که برای چه به جای تشویق از این شاگرد ممتاز با خشونت و ناسپاسی بخورد کردی ؟ ارسطو جواب داد: اسکندر کودکی است که در ناز و نعمت بزرگ شده است و درآینده ای نزدیک پادشاه خواهد شد من خواستم مزه ظلم را به او بچشانم تا بفهمد که ظلم چه قدر تلخ و ناگوار است تا وقتی که به پادشاهی رسید از ستم و بی انصافی و تضییع حقوق دیگران خود داری کند .
علی ( علیه السلام ) فرمود :ستم گناهی است که هیچ وقت فراموش نمی شود
بیاییم در زندگی به هیچ کس ظلم و ستم نکنیم
دل مسوزان که زهر دل به خدا راهی هست
هر که را هیچ به کف نیست به دل آهی هست
تصاویر را با کلیک کردن بر روی این لینک مشاهده کنید.
http://www.4shared.com/file/104293874/2383ffb2/IMG_0458.html