سلام دوستان
دلم میخواد عید را بهتون تبریک بگم ولی چنان دلم گرفته که گویی این غصه شب عید هم نمیخواهد رهایم نمی کند. شاید انان که با اشارت حرف دل می خونند بفـــــــــهمند منظورم چیـــــــــــــــــــــــــه. !!! امید بخدا چاره هم جز صبر نیست.چشم دور را می نگــــردو دست کوتاه است.ولی انان که به علاوه خدا هستند منهای همه چیز دنیا زندگی خواهند کرد.رسم ادب بجا میاورم وعید رابه شـــــــــما دوستان ولایی خودم تبریک میگم/ عیدتان مبارک
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد
خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی بود. به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد...
خدا میمون را آفرید و به او گفت: و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود. میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
حا لا اینا را که خواندین بدانید که آ دمی هیچ چیزی نیست قدر همدیگه رو بدونید ..... سال 89 هم تمام شد صله رحم بجا بیاورید در سال جدید کینه و کدورت بیرون بریزید ....... التماس دعا
به سلامتیِ درخت! نه به خاطرِ میوه ش، به خاطرِ سایهش.
به سلامتیِ دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم روخالی نمیکنه.
به سلامتیِ دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یکرنگیش.
به سلامتیِ سایه! که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره.
به سلامتیِ پرچم ایران! که سهرنگه.تخممرغ! که دورنگه.رفیق! که یهرنگه.
به سلامتیِ همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن، دوسمون دارن و نمیدونیم.
به سلامتیِ نهنگ! که گندهلات دریاست. به سلامتیِ زنجیر !نه به خاطر اینکه درازه، به خاطر اینکه به هم پیوستس. به سلامتیِ خیار!نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.
به سلامتیِ شلغم!نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.
به سلامتیِ کرم خاکی!نه به خاطر کرمبودنش،به خاطر خاکیبودنش
به سلامتیِ پل عابر پیاده!که هم مردا از روش رد میشن هم نامردا!
به سلامتیِ برف!که هم روش سفیده هم توش. به سلامتیِ رودخونه!که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن. میخوریم
به سلامتیِ گاو!که نمیگه من، میگه ما.
به سلامتیِ دریا! که ماهی گندیدههاشو دور نمیریزه.
به سلامتیِ اون که همیشه راستشو میگه. به سلامتیِ سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو میگیره دورش.
به سلامتیِ بیل!که هرچه قدر بره تو خاک،بازم برّاقتر میشه.
به سلامتیِ دریا! که قربونیاشو پس میآره.
به سلامتیِ تابلوی ورود ممنوع! که یه تنه یه اتوبان رو حریفه.
به سلامتیِ عقرب! که به خواری تن نمیده ) عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش میره و دورش همش آتیشه با نیشش خودشو میکُشه که کسی نالههاشونشنوه
( به سلامتیِ سرنوشت!که نمیشه اونو از "سر" نوشت.
به سلامتیِ سیم خاردار!که پشت و رو نداره.................. التماس دعا بسلامتی
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی…
و مــــــــــــن شاید کمر شکسته تـــــــــرین بودم .
ســـــــــــــــــــــــــــــــــلام
ساعد مراغه ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم...
اما وی با بی اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!»
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافهایی حق به جانب....
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت
امور خارجه است و تو کنسولی؟!»
شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو...؟!»
شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است... خاک بر سرت کنند!!!»
القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: «متاسفم برای ملتی که تو نخست وزیرش باشی!!