کوه پرسید ز رود،
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت: در رفتن من
کوه پرسید: ومن؟ گفت: در ماندن تو
بلبلی گفت: و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزل خوانی تو
آه از آن آبادی
که درآن کوه رَوَد،
رود، مرداب شود،
و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،
و نخواند دیگر،
من و تو، بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز،
در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست، بدان!
متن این بخش از وب سایت آقای حسین قدیانی(قطعه26) گرفته شده است!!!
اگر روزی تو را دعوا کند، چی؟
- هیچی؛ پز می دهم برادر احمد مرا دعوا کرده!
- هر کسی را دعوا نمی کند احمد. راستی! بودی در ساختمان گردان مقداد یک سیلی توی گوشم خواباند؟
- نه، چطور؟
- داشتم لباس بچه ها را می شستم و آب همین طور داشت می رفت. یک بار تذکر داد که ببند آب را. بدون اسراف هم می شود کار خیر کرد اما چند دقیقه بعد که آمد، یک سیلی خواباند توی گوشم.
- بعد؟
- گریه ام گرفت.
- بعد؟
- او هم زد زیر گریه.
- بعد؟
- مرا در آغوش گرفت و دو تایی با هم اشک ریختیم. حلالیت طلبید و گفت: پدر صلواتی! می دانی چند شهید ما داده ایم که با لب تشنه به شهادت رسیده اند؟
- خوش به حالت. به من که تا به حال سیلی نزده. سیلی می زندها اما هیچ کس اندازه او به فکر ما نیست. اینقدر به خاطر دفاع از ما فحش شنیده. شنیدی! شایعه کرده اند؛ برادر احمد منافق است.
محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان صبح امروز چهارشنبه وارد بیروت پایتخت لبنان شد و مورد استقبال میشل سلیمان همتای لبنانی خود و مردم بیروت قرار گرفت.