حدود سی سال از ازدواجشان میگذرد فرزندانشان بزرگ شده و زندگی مستقل خود را شروع کرده اند اما هنوز احساس خوشبختی میکنند و از همدیگر راضی هستند در این مدت سی سال با وجودی که زندگیشان همراه با فراز ونشیب ها و کمبودها و مرارت ها بوده هیچگونه دعوا و مرافعه ای بینشان بوجود نیامده و سابقه نداشته که با هم قهر کنند تا نیاز باشد کسانی پادرمیانی کرده و و حل اختلاف کنند از شوهره پرسیدم رمز خوشبختی شما چیست ؟؟؟گفت : رمز خوشبختی ما رمزی نیست که برای همه قابل قبول و قابل درک باشه گفتم : دوست دارم بدانم مشتاق هستم که بدانم : حقیقت این هست که ملاک من برای یافتن همسر این نبود که به دنبال همسری بگردم که من او را دوست داشته باشم بلکه به دنبال کسی بودم که او مرا دوست داشته باشد یعنی در جستجوی همسری نبودم که من اورا مناسب خود بدانم بلکه بدنبال همسری بودم که او مرا مناسب خود بداند بنابراین چون همسرم مرا مناسب خود میداند مرا دوست دارد در مشکلات زندگی کنار من است و یار من است به همین دلیل اکنون عاشقانه او را دوست دارم و حاضر نیستم بدون او لحظه ای زنده بمانم گفتم : قبل از ازدواج چگونه متوجه شدی که او تورا مناسب خود میداند ؟؟؟در پاسخ از حافظ گفت که : ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه