گم شده بودند! یک نفر از دور پیدا شد؛ خوشحال شدند. مرد نزدیک شد؛ آدرس را نوشت و به آنها داد؛ اولی که حافظه اش خوب بود، شــــــــــــــروع کرد به حفظ کردن آن، دومی که خطاط بود، شــــــــــــــــــــــــــروع کرد به بازنویسی آن، سومی...
(برگرفته ازکتاب : بحارالانوار جلد 2 صفحه 122
کوه پرسید ز رود،
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت: در رفتن من
کوه پرسید: ومن؟ گفت: در ماندن تو
بلبلی گفت: و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزل خوانی تو
آه از آن آبادی
که درآن کوه رَوَد،
رود، مرداب شود،
و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،
و نخواند دیگر،
من و تو، بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز،
در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست، بدان!
متن این بخش از وب سایت آقای حسین قدیانی(قطعه26) گرفته شده است!!!
اگر روزی تو را دعوا کند، چی؟
- هیچی؛ پز می دهم برادر احمد مرا دعوا کرده!
- هر کسی را دعوا نمی کند احمد. راستی! بودی در ساختمان گردان مقداد یک سیلی توی گوشم خواباند؟
- نه، چطور؟
- داشتم لباس بچه ها را می شستم و آب همین طور داشت می رفت. یک بار تذکر داد که ببند آب را. بدون اسراف هم می شود کار خیر کرد اما چند دقیقه بعد که آمد، یک سیلی خواباند توی گوشم.
- بعد؟
- گریه ام گرفت.
- بعد؟
- او هم زد زیر گریه.
- بعد؟
- مرا در آغوش گرفت و دو تایی با هم اشک ریختیم. حلالیت طلبید و گفت: پدر صلواتی! می دانی چند شهید ما داده ایم که با لب تشنه به شهادت رسیده اند؟
- خوش به حالت. به من که تا به حال سیلی نزده. سیلی می زندها اما هیچ کس اندازه او به فکر ما نیست. اینقدر به خاطر دفاع از ما فحش شنیده. شنیدی! شایعه کرده اند؛ برادر احمد منافق است.
محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان صبح امروز چهارشنبه وارد بیروت پایتخت لبنان شد و مورد استقبال میشل سلیمان همتای لبنانی خود و مردم بیروت قرار گرفت.
مجموعه شبهای پیشاور برگرفته از کتاب «شهابی درشب » است که به صورت یک گفتمان رادیویی درآمده و منتشر شده است، گفتمانی بین یکی از بزرگان شیعه به نام سید محمد سلطان الواعظین شیرازی با گروهی از بزرگان و عالمان اهل سنت. در کشور پاکستان ودر شهر پیشاور. این مجموعه بسیار جالب را حتما گوش بدهید. شاید انان که هنوز راه رسات را پیدا نکردند دریابند و انا که دریافتند قدر بگذارند.
"او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست"
این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد.
آنها نمیدانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی میتواند داشته باشد؟!!!
از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند.
همان هفته با یک نقرهکار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.
وقتی طرز کار نقره کار را تماشا میکرد، دید که او قطعهای نقره را روی آنش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصیهای آن سوخته و از بین برود.
زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته میشویم. بعد دوباره به این آیه که میگفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقرهکار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟
مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظهای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.
زن لحظهای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا میفهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.»
اگر امروز داغی آتش را احساس میکنی،
به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته
و همچنان به تو خواهد نگریست ...
در تاریخ نقل شده است روزی مرحوم ملا محمد مهدی نراقی صاحب کتاب گرانسنگ جامع السعادات به همراه تعدادی از شاگردان خود وارد نجف اشرف شد .سید بحر العلوم بر خلاف روال مرسوم بین علما از ایشان استقبال نکرد و به دیدن او نرفت . مرحوم ملا مهدی به شاگردان خود گفت :آماده شوید تا به دیدن سید برویم . شاگردان عرض کردند: سید احترام شما را نگاه نداشت و به دیدن شما نیامد چرا شما می خواهید به دیدن ایشان بروید! ملا محمد مهدی می گوید حال که سید بحر العلوم به دیدن ما نیامد ما به دیدن ایشان مشرف می شویم چه اشکالی دارد! ملا محمد مهدی به همراه شاگردان خود به دیدن سید می رود و باز هم سید بحر العلوم با ایشان به سردی برخورد می کند . مدتی می گذرد و باز هم سید بحر العلوم بازدید ملا مهدی را به جای نمی آورد . شاگردان و اطرافیان نراقی خیلی ناراحت شدهُ پی در پی متذکر می شوند که سید به آنها بی احترامی کرده که آنها را تحویل نمی گیرد . ملا محمد مهدی باز تصمیم می گیرد به دیدن سید مشرف شود این بار تا سید بحر العلوم ملا محمد مهدی را در درگاه خانه خود می بیند با وضع عجیبی به استقبال ایشان می رود که تابحال از او اینگونه استقبال کردن مشاهده نشده بود . شاگردان علت این رفتار را سوال می کنند و سید بحر العلوم توضیح می دهد قبل از آمدن نراقی به نجف کتاب اخلاق ایشان ( جامع السعادات ) به دستم رسیده بود و همیشه به دنبال این بودم که آیا نویسنده این کتاب خود عامل به نوشته هایش هست یا نه چون نوشتن کار آسانی است ولی عمل کردن به آن کار هر کسی نیست با این کار ملا مهدی متوجه شدم که او عالمی عامل به گفته های خود است .هر کس به جزنویسنده این کتاب بود با رفتاری که من با اوکردم دیگر به دیدن ما نمی آمد .
یکی از علمای عامل ما در عصر حاضر مرحوم محمد تقی بهجت رحمت الله علیه بود . روزی از محضر ایشان سوال می کنند برنامه ای جهت سلوک مرحمت فرمایید . ایشان در پاسخ می گوید روزانه نصف صفحه از کتاب شریف معراج السعاده را بخوانید و بدان عمل کنید .
این چه قصه عجیبی است که ما در کنار دریا داریم از تشنگی هلاک می شویم و فکر می کنیم که حرف ها و نوشته های ملا محمد مهدی و ملا احمد نراقی برای 200 سال پیش است و امروزه کارایی و کاربرد ندارد ولی یکی از بزرگترین عرفای زمانه ما را حواله به کتابی می دهد که نزدیک به دو قرن از زمان تالیف آن می گذرد.